اولين روز پيش دبستاني
امروز اولین روزی بود که زینب به مدرسه رفت ، خیلی خوشحال بود صبح زود بلند شد و بعد از خوردن صبحانه، روپوش مدرسه شو پوشیدو کیفش را هم برداشت و پس از پوشیدن کفشهاش مامان و بابا زینب را از زیر قرآن رد کردند و به سمت خارج از منزل هدایتش کردند.
وقتی بیرون آمدند زینب خیلی شاد بود هنوز مدتی نگذشته بود که رانندشون که آقای بسیار مهربونی هست اومد و زینب سوار ماشین شد و به سمت مدرسه حرکت کرد.
سرویس روز اول دیر تر اومد وقتی سرویس حرکت کرد ما هم بعد از چند دقیقه حرکت کردیم تا در ورود به مدرسه هم ببینیمش . ولی وقتی من و مامانی به مدرسه رسیدیم زینب به داخل مدرسه رفته بود و مسوولین مدرسه اجازه دیدن اون رو به ما ندادن چون می گفتند ممکنه هوایی بشه برای همین هم ما برگشتیم.
مدرسه زینب از منزل دوره و برای همین ماشین زود می آد دنبالش و دیگه باید شبها زود بخوابه.
امیدوارم که همیشه در درس و زندگی موفق باشه و بتونه فرد مفیدی برای جامعه باشه و به ارزوش که پزشک بودنه برسه.