زینب خانم شاعر
زینب خانم جدیدا چهار تا شعر گفته یکی برای من یکی مامانی یک هم برای مادر بزرگ ویکی هم پدر بزرگش.
زینب دوست داره مثل عمش دکتر بشه ، جالبه که عمش هم شاعره و شعرهای قشنگی گفته
حالا این هم شعرهای زینب خانم ما که تازه گفته :
شعر مامان
مامانم مهربونه قدر منو می دونه
مامان من عزیزه مثل گل و تمیزه
حتی مثل یه خورشید مامان من درخشید
مامان دوستتون دارم بهتون احترام می زارم
شعر بابا
بابای خوب و نازم
خوب خیلی تمیزه
وقتی که می آد خونه
بابام برام عزیزه
وقتی که بابا رفته اداره کار بکنه
تا پولهای زیادی برای ما بیاره
دوستش دارم بابامو که خیلی قصه داره
شعر مادر بزرگ
مادر بزرگ خوبم هزارتا قصه داره
خونه اونا حالا شادی و خنده داره
تو باغچه خونشون کلی گل و ستاره
منم می رم خونشون پیش اونها دوباره
دوسش دارم مادربزرگو چون که برام شادی می آره
شعر پدربزرگ
پدر بزرگ خوبم مثل گل و ستاره
وقتی می رم خونشون برام شکلات می اره
وقتی می شینم رو پاش برام آواز می خونه
دوسش دارم چون برام مثل گلاب می مونه