زينبزينب، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

دختر گلم زینب

خرگوش و پيشي

  زينب از اين نقاشي ها روي صورت خيلي دوست داره هر جا مي ريم که از اين گريم ها داشته باشه . زينب ابراز علاقه مندي مي کنه که صورتشو گريم کنه   ...
29 اسفند 1390

زینب در سرزمین دونه ها

زینب امروز صبح به همراه پسر عمش امیر محمدبه برنامه خاله شادون رفت و در برنامه شرکت کرد البته امیر محمد تحت تاثیر فضا قرار گرفته و ترسیده بود و با گریه از صحنه خارج شد . دقیقا زینب هم سه سال پیش که به برنامه رنگین کمان رفته بود همینطوری شده بود و به همراه دختر خاله ش برنامه را ترک کرده بودند. ...
27 اسفند 1390

شعر جدید درباره معلم

معلمها چه خوبن                مهربونو صبورن تو مدرسه برای ما                اونها کتاب می خونن معلم عزیزم               چه خوشگل و قشنگی دوستتون دارم چون برام         مثل گل رنگارنگی
20 دی 1390

کارهاي خوب زينب گل

زینب خانم دختر بسیار خوبیه یکی از خصوصیات خوب اخلاقی زینب اینه که به حرف مامان و بابا گوش می ده  و همچنین دختر بسیار مودبی هست . همه را محترمانه صدا می کنه و به بزرگترها نیز خیلی احترام می زاره. زینب خان به قرآن خیلی علاقه داره و تا حالا سوره های زیادی حفظ کرده هر سوره که حفظ می کنه. با اینکه زینب به خاطر علاقه اش به قرآن ف آن را حفظ می کنه ولی بابایی برای هر سوره که یاد بگیره بهش جایزه می ده. مامان و بابا خیلی ازش راضی هستند امیدواریم که خدا هم ازش راضی باشه. ...
11 دی 1390

زینب خانم شاعر

زینب خانم جدیدا چهار تا شعر گفته یکی برای من یکی مامانی یک هم برای مادر بزرگ ویکی هم پدر بزرگش. زینب دوست داره مثل عمش دکتر بشه ، جالبه که عمش هم شاعره و شعرهای قشنگی گفته حالا این هم شعرهای زینب خانم ما که تازه گفته :   شعر مامان مامانم مهربونه             قدر منو می دونه مامان من عزیزه             مثل گل و تمیزه حتی مثل یه خورشید      مامان من درخشید مامان دوستتون دارم     بهتون احترام می زارم   شعر بابا بابای خوب و نازم خوب خی...
8 دی 1390

به ياد مامان بزرگ خوب و گل

امروز سالگرد فوت مامان بزرگ زینب  و محمد فواد بود و همگی با هم به بهشت زهرا رفتیم و مراسمی برای مادربزرگشون گرفتیم . زینب تا آخر برنامه نشست و براي مادربزرگش فاتحه و دعا خوند بعد هم قبر مادربزرگشو شست و با گل تزئین کرد. زینب با اینکه مادربزرگشو ندیده ولی اونو خیلی دوست داره. مادربزرگ خوبشون که استاد قران هم بود قبل از اینکه نوه هاشو ببینه و قبل از اینکه حتی عروسی بچه هاشو ببینه در جوانی یعنی سن ٣٨ سالگی به رحمت خدا رفت . قطعا اگر الان بود چقدر خوشحال می شد وقتی نوه های گلشو می دید . ولی افسوس. روحش شاد. ...
5 دی 1390

سفر زينب خانم وداداشي به مشهد

زینب خانم و محمدفواد و مامان و بابا آبان ماه به مشهد رفتند زینب خانم قبلا هم رفته بود ولی داداشی دفعه اولش بود . زینب خانم امام رضا را خیلی دوست داره . ٤ روزی که مشهد بودیم هر روز به حرم می رفتیم . یک روز زینب و بابایی با هم به سمت ضریح رفتند و با اینکه خیلی شلوغ بود ولی یک قسمت یک دفعه خالی شد و زینب خانم تونست براحتی بره و زیارت کنه و برای همه دعا کنه. زینب هر روز که می خواست بره حرم با چادر مشکی می رفت و خادمها که می دیدند یک دختر کوچولو چقدر قشنگ رو گرفته خیلی خوششون می آمد و به زینب شکلات می دادند.   ...
8 آبان 1390

سفر به سوریه و لبنان

زینب خانم حضرت زینب (س) را خیلی دوست داره .یک باره وقتی یک سالش بود به سوریه رفت و یکباره هم در پنج سالگی البته این بار بزرگتر شده بود و  همه چی به یادش می مونه . از دفعه قبل چیزی تو ذهنش نمونده چون خیلی کوچیک بود ولی اینبار برای خودش خانمی شده بود برای همین خیلی از سفر لذت برد بخصوص در حرم حضرت زینب و حضرت رقیه حالت خاصی داشت. برای همه دعا می کرد. اینبار دادشی هم بود برای همین بیشتر هم بهش خوش گذشت. بعد از سوریه به لبنان رفتیم و اونجا هم از جاذبه های کشور لبنان دیدن کردیم. در مجموع سفر خوب وبیاد موندنی برای زینب بود امیدوارم باز هم بتونیم سفرهای زیارتی و سیاحتی زیادی بریم ...
7 آذر 1389

تولد برادر عزيز

امروز خدا به زینب یک دادشی خوشگل داده اسمشو گذاشتیم محمدفواد . زینب از ماهها پیش منتظر امدن برادرش بود خیلی اونو دوست داره . زینب برای داداشی و مامانی گل خرید و به بیمارستان برد و تقدیم اونها کرد. قراره زینب به محمدفواد کارهای خوبی که بلده یاد بده و از اون محافظت کنه و از این به بعد به مامانی بیشتر کمک کنه.
23 فروردين 1389